طي اين مدت مردم محروم يمن كه از فقيرترين كشورهاي جهان عرب است با شرايط بحراني روبهرو بودهاند و روزبهروز قرباني جنايات متعدد جنگي سعوديها شدهاند. شدت اين جنايات به حدي بود كه حتي همپيمانان غربي سعوديها هم از ترس افكار عمومي جهاني نتوانستند شرايط را ناديده بگيرند و صداي اعتراضشان بلند شد؛
هرچند سازمان ملل در اقدامي بيسابقه در لحظه آخر، محكوميت عربستان در تجاوز به يمن را پس گرفت و صراحتا دليل آن را فشارهاي مالي آلسعود اعلام كرد! در اين مطلب با تعدادي از مردم يمن هم صحبت شدهايم، مطالب وبلاگ يك خبرنگار يمني را هم ترجمه كردهايم و برخي از ماجراهايي را هم كه در شبكههاي اجتماعي و رسانههاي بينالمللي بازتاب داشته گردآوري كردهايم تا با كنار هم قرار دادن تمامي اينها بتوانيم تصويري از شرايط زندگي امروز در يمن را ترسيم كنيم.
نيمههاي شب در خواب عميقي فرورفته بودم كه صداي انفجاري مهيب مرا به شكل وحشتناكي از خواب پراند. از شدت انفجار، وحشتزده با تمامي توان فرياد و جيغ ميكشيدم اما از شدت ترس و وحشتي كه دچار آن شده بودم گويي صدايم را از دست داده بودم؛ انگار كه در يك كابوس به سر ميبردم و چيزي نميفهميدم.
اين جملات را خانم اماني عامر، روزنامه نگار يمني در رابطه با خاطراتش از حمله به منزل مسكونيشان ميگويد و ميافزايد: «در اين گيرودار صداي انفجار ديگري شنيدم. بهخود آمدم و از منزل خارج شدم. نميدانم چرا اما بهشدت گريه ميكردم. هيچ صدايي نميشنيدم، انگار كه در اطرافم سكوت مطلقي حكمفرما شده بود. دود همه جا را پر كرده بود. از شدت آن دچار خفگي شده بودم. به اين طرف وآن طرف ميدويدم اما نميدانم به كجا ميرفتم؟ چرا ميرفتم و هدفم از دويدن چه بود؟ آنقدر رفتم كه پاهايم درد گرفتند و مجبور شدم كنار پياده رو بنشينم.
به پشت سر نگاه كردم شايد كسي را از اعضاي خانوادهام پشت سر خود ببينم. با تمامي توان فرياد زدم مادر، بابا، بارها و بارها اين فرياد را تكرار كردم. به جز صداي خودم صداي ديگري به من باز نميگشت. وقتي هيچكس به من پاسخي نداد تصميم گرفتم برگردم و دنبال آنها بگردم.
شب تيره و تاري بود. هيچچيز را در ميان خانه ويران شدهام نميديدم. كمي صبر كردم ناگهان صداي نالهاي را از زير آوار شنيدم. چند آجري كه توان جابهجاييشان را داشتم، كنار زدم. ناگهان پدرم را ديدم. خيلي خوشحال شدم اما او از شدت درد ناله ميكرد، صورتش خونين بود و نفسهايش به شماره افتاده بودند. دست او را گرفتم شايد بتوانم از زير آوار خارجش كنم، اما به من گفت: دخترم خودت را خسته نكن. بعد هم چشمهايش را بست و از دنيا رفت تا مرا در اين دنيا تنها بگذارد.
خود را از شدت ناراحتي به روي او انداختم و بهشدت گريستم. ديگر نزديك صبح بود. صداي اذان را از دوردستها ميشنيدم. در اين گيرودار صداي ديگري هم به گوش ميرسيد: «كمك»، «كمكم كنيد». براي يافتن صدا دقيقتر گوش كردم. بله اين صداي مادرم بود كه از زير آوار فرياد ميكشيد، گويي جان دوبارهاي در بدنم دميده شده بود. به شكل ديوانهواري با دست خالي سعي ميكردم آجرها را كنار بگذارم، تا آنكه چشمام به مادرم افتاد، مادرم جسد برادرم كه يك نوزاد 9روزه بود را در بغل داشت؛ نوزادي كه در آغوشش جان سپرده بود. اين داستان جنگندههايي است كه پدرم را كشتند و برادر 9روزهام را تكهتكه كردند»
به اعتقاد كارشناسان حملات گسترده هوايي رژيم سعودي عليه يمن، مشكلات مضاعفي را براي زنان يمني به همراه داشته است. در كنار شرايط آوارگي، ترس و وحشت و استرسي كه اين حملات براي زنان به همراه ميآورد، از بين رفتن زيرساختهاي اصولا ضعيف يمن هم مشكلات اين زنان را كه بهدليل مرگ همسر يا حضورشان در جبهههاي جنگ يا حتي شرايط بد اقتصادي مجبور به كار كردن براي امرار معاش شدهاند، به سرپرست خانواده تبديل كرده، صدچندان كرده است.
«ريم الحبيشي» يكي ديگر از اين زنان است. او در زمان آغاز حملات هوايي سعودي 8ماهه باردار بود و اصابت نخستين بمب در نزديكي منزلش در شمال صنعا باعث شد تا بهشدت دچار شوك شده و بچه خود را سقط كند. او در اينباره ميگويد: «از مطب دكتر به منزل باز ميگشتم كه صداي مهيبي را در اطراف خود حس كردم. از هوش رفتم و وقتي به هوش آمدم متوجه شدم كه بچهام سقط شده است». بسياري از زنان يمني بهويژه زنان باردار از بيم حمله جنگندههاي سعودي بهخودروهاي در حال حركت، حاضر به خروج از خانههاي خود نيستند و ترجيح ميدهند كه در خانه به شكل ابتدايي و از طريق قابله وضع حمل كنند.
«بشري العريفي» يكي از اين زنان است كه ميگويد: «من از حملات ناگهاني و بدون اطلاع عربستان در وحشتي 24ساعته قرار دارم. از اينكه در راه بيمارستان مورد حمله قراربگيرم ميترسم. مرگ در خانه براي من از مردن در جاده راحتتر است. بهاي اين ترس را هم با جان نوزادم پرداختم؛ چون او درخانه مرده به دنيا آمد». نوزاد اين مادر بهدليل ناتواني در تنفس و نبود امكاناتي همچون كپسول اكسيژن لحظاتي بعد از تولد در منزل جان سپرد. زنان، بيشترين قربانيان تبعات منفي اين حملات محسوب ميشوند بهويژه اگر منازل آنها در نزديكي مراكز نظامي شهرهايي همچون صنعا باشد.
«ملكه سعيد» كه مادر 5 فرزند است، در يكي از مناطق نزديك به «پادگان الاستقبال» در صنعا زندگي ميكند و به گفته خود هر روز شاهد تراژدي هولناكي از حملات هوايي سعودي است. او خود در اينباره ميگويد: «با انجام نخستين حملات تمام شيشههاي خانهام فرو ريختند. پشت سر هم صداي انفجار ميشنيدم؛ انفجارهايي كه خانهام را به لرزه درميآورد. همچون زلزله زمين زير پايم در حركت بود، نميدانستم چگونه كودكان و همسر معلولم را از خانه خارج كنم. مرگ را جلوي چشمانم ميديدم». او ميافزايد: «خدا را شكر ما جان سالم به در برديم اما متأسفانه همسايه ديوار به ديوارم با فرزندانش همگي در اين حمله جان باختند».
ادامه زندگي براي نجات يافتگان از حملات سعودي هم به امري دشوار تبديل شده است. «ام شائف» هم يك زن خانهدار ساكن صنعاست. او كه همسرش براي جنگ با متجاوزان سعودي به جبهه رفته از مشكلاتش در امرار معاش سخن ميگويد و بهطور مثال از گراني بسيار زياد گاز و نفت گلايه ميكند؛ امري كه باعث شده تا او براي پخت غذا از كارتن وخرده چوب استفاده كند. او ميگويد: «من ساعتهاي زيادي را صرف جمعآوري كارتن و چوبهاي دور ريخته شده در بازار ميكنم اما گاهي چنين شانسي را پيدا نميكنم و مجبور ميشوم حتي كاغذ وخرده چوبها را هم از بازار بخرم».
اما «ام احمد» كه وضعيت مالي بهتري نسبت به «ام شائف» دارد از زغال براي طبخ غذا استفاده ميكند. او در مورد شرايط زندگي در سايه تجاوز سعوديها ميگويد: «زن يمني مجبور شده است جايگزينهايي را براي پاسخگويي به نيازهاي زندگي پيدا كند و در كنار وظايف روزمره خانه داري، هيزم جمع كند، آب از چاه و چشمه بياورد، با شمع و فانوس خانهاش را در شب روشن كند و...» اما همه مانند اين دو زن از شانس بهدستآوردن چنين جايگزينهايي بهرهمند نيستند. در مناطق فقير نشين صنعا بهدستآوردن خرده چوب و كارتن هم به امري دشوار و حتي محال تبديل شده است.
خانم «مخلص قائد» كه پيش از جنگ بهعنوان خدمتكار منزل كار ميكرد در مورد شرايطشان بعد از تجاوز سعودي ميگويد: «بهدست آوردن كارتن و چوب كافي براي طبخ غذا در اين محله امري ناممكن است. از اينرو من به همراه چند نفر از زنان محل تلاش ميكنيم تا كارتن و چوبهاي جمعآوري شده خود را يكجا جمع و مثلا با يك تنور نان بپزيم يا هر روز يكي از زنان روي يك اجاق براي بقيه غذا بپزد.»
- ما به بهشت ميرويم؟
مرا دفن نكنيد؛ اين فريادهاي كودكي 5ساله است كه كليپ آن براي چند روز در شبكههاي اجتماعي دست بهدست شد. «فريد شوقي» كودك پنج ساله يمني است كه بر اثر حملات هوايي جنگندههاي عربستاني اكتبر گذشته در مقابل منزل مسكونياش در تعز بهشدت زخمي شده بود و در بيمارستان به كادر پرستاري التماس ميكرد كه او را زير خاك دفن نكنند؛ امري كه بهشدت بينندگان اين كليپ را تحتتأثير قرار داد بهويژه كه اين كودك لحظاتي بعد با وجود تلاش كادر پزشكي جان سپرد.
«احمد الكبيسي» روزنامه نگار يمني هم تجاوز عربستان عليه كشورش يمن را از نگاه كودك خردسالش توصيف كرده و در وبلاگش مينويسد: «مدتها بود كه يحيي پسرم از من ميخواست تا او را به منطقه ساحلي الحديده در كنار دريا ببرم. هر گاه كه احساس ناراحتي ميكرد اين درخواست خود را تكرار ميكرد و من هم هر بار به او وعده ميدادم كه بعد از پايان جنگ او را به آنجا خواهم برد. بهتدريج با شدت گرفتن جنگ و افزايش دامنه تلفات آن، كودك خردسال من هم ظاهرا ذهن متفاوتي نسبت به جنگ پيدا كرد.
يكبار كه براي كاهش تبعات بمبارانهاي گسترده شبانه سعودي عليه پايتخت او را به پارك نزديك خانه بردم و او خرابيهاي محله خيابان الزبيري را از نزديك به چشم ديد، ديگر پرسش خود را تكرار نكرد و اينبار يحيي از من پرسيد بابا قرار است ما هم برويم بهشت؟ از سؤالش شوكه شدم. اول پاسخي به پرسشاش ندادم، اما او در ميان بهت و حيرتم آن را مجددا تكرار كرد. توقع مطرح شدن چنين پرسشي را از كودك خردسالم نداشتم، پاسخي هم برايش نداشتم. اما او جمله سختتري گفت: بابا من ميدانم، ما هم به بهشت خواهيم رفت. وقتي هواپيماها خانه ما را بمباران كنند ما هم كشته ميشويم و به بهشت خواهيم رفت».
نظر شما